در سالهای گذشته سبک ترجمهی آثار ادبی روسیه در ایران بسیار زمانبر و پیچیده بود. باید عاشقان تولستوی، چخوف و داستایوفسکی صبر میکردند تا کتابِ نویسندهی محبوبشان ابتدا به انگلیسی ترجمه و منتشر شود و بعد از آن مترجم ایرانی، نسخهی انگلیسی کتاب را به فارسی ترجمه کند. با همهی کاربلدی و مهارتی که مترجمهای ایرانی داشتند، معمولا نتیجهی کار به خوبیِ نسخهی اصلی آن کتاب در نمیآمد. این اتفاق به مرور زمان باعث شد تا بین علاقهمندان به مطالعه و آثار نویسندههای مطرح روسیه فاصله بیوفتد. فاصلهای که سالها طول کشید تا ترمیم و جبران بشود. عشق و علاقه به ادبیات، دانشآموختههای زبان روسی را به این فکر انداخت تا روش ترجمه آثار ادبی روسیه را تغییر بدهند. یکی از این افراد حمیدرضا آتشبرآب بود. جوانی که سودایِ زبانآموزی داشت و با همین سودا در ۱۸سالگی راهیِ اوکراین شد، لیسانس، فوق لیسانس و دکترای زبان و ادبیات روسی را گرفت و برگشت ایران. آنقدر مسلط شده بود که میتوانست سنگینترین کتابهای روسی را ترجمه کند.
حمیدرضا آتشبرآب متولد مرداد ۱۳۵۶ در اهواز است. اهوازی که سه سال بعد از تولدش درگیر جنگ با عراق شد. آواره شدن و از دست دادن پدر، خاطرهی فراموش نشدنی آنسالهای حمیدرضا آتشبرآب است. بعد از این جریان، خانوادهی آتش برآب ساکن کرج شدند. آوارهگی و مهاجرت به کرج برایشان رنجآور بود اما خیلی زود توانست با شرایط جدید ارتباط برقرار کند.
او از همان بچگی پِی عشق و علاقهاش که شعر و ادبیات بود را گرفت. تا پایان دبیرستان تقریباً همهی آثار مهم ادبیات فرانسه، بریتانیا و روسیه که ترجمه شده بود را خواند. کتابها علاقهاش به فرهنگ و ادبیات روسیه را دوبرابر کردند. بالاخره این علاقه کار داد دستش و او را کشاند تا اوکراین. رشتهاش زبان و ادبیات روسی-انگلیسی بود.
حمیدرضا آتشبرآب در ماههای اولِ حضور در اوکراین، بهصورت اتفاقی با شاعر و نویسندهی مشهور اوکراینی دیدار کرد. ملاقات و همصحبتی با دمیتری کاراتییِف بارها و بارها اتفاق افتاد. شرکت در محافل ادبی و همراهی با دمیتری کاراتییــِف از سال ۱۳۷۶ شروع و به همکاری مشترک با او ختم شد.
آنها در این همکاری، ترجمههای مشترکی از شعر معاصر و کلاسیک فارسی به زبان روسی انجام دادند که به قول خودش: «این همکاری سوای شیرینی و جذابیت، در شناخت بیشتر من از ظرافت شعر هر دو زبان و پیچیدگیِ هنر ترجمه نیز بسیار موثر بود.»
آتشبرآب بهتدریج ترجمههای مستقل خودش از ادبیات روسی را آغاز کرد که این ترجمهها بیشتر در حوزهی شعر بود. بعد از تمام شدن مقطع لیسانس؛ حمیدرضا آتشبرآب به ایران برگشت و ترجمه را شروع کرد.
اسم اولین کتابش «به سلامتی خانمها» بود؛ مجموعهی صد داستان کوتاه و طنزِ ترجمه نشده از چخوف. این کتاب را انتشارات ماهریس چاپ کرد و بر خلافِ انتظار، مورد استقبال قرار گرفت و معروف شد.
برشی از کتاب به سلامتی خانمها
فیلسوفی آورده است اگر پستچیها میدانستند چقدر نابخردی و یاوه در کیفهایشان جابهجا میکنند، با این سرعت نمیدویدند. واقعا هم همین طور است گاهی پستچی نفسنفس زنان پنج طبقه را درمینوردند تنها برای اینکه جملهای را به دست گیرنده برسانند.
موفقیت حمیدرضا آتشبرآب در اولین ترجمهاش، او را در ایران ماندگار کرد. کتابهای دیگری مثل «آقایی از سانفرانسیسکو»، «زائر افسونشده» و «سوارکار مفرغی» را هم ترجمه کرد و بعد برای ادامه تحصیل به روسیه رفت. او در دانشگاه مرکزی مسکو فوقلیسانس ادبیات روسی را در دانشکدهی ادبیات قرن نوزدهم و دکترای ادبیات روسی را در دانشکدهی ادبیات قرن بیستم به پایان رساند.
آتشبرآب در تمام ِ این مدت ترجمه را کنار نگذاشت. مجموعهی «عصر طلایی و عصر نقرهای شعر روس» را در نشر نی منتشر کرد.
«عصر طلایی» نام دورهای از شعر روسی است که پس از شکلگیری در قرن هجده، در نیمه اول قرن نوزدهم به اوج شکوفایی رسید و شعر اروپا را تسخیر کرد، این موج ادبی بعد از چند سال سکون دوباره از اواسط قرن بیستم با عنوان «عصر نقرهای» به حیات خودش ادامه داد. منتقدان ادبیات روسیه هنوز هم بر سرِ حدود تاریخی این دو عصر فرضی اختلاف نظر دارند، اما کتابِ «عصر طلایی و عصر نقرهای شعر روس» با معرفی مهمترین شعرا، شعرها، مکاتب و بعضی نظریههای انتقادی، به شعر معاصر روس یا «عصر برنزی» رسیده است. اواخر دههی هشتاد شمسی حمیدرضا آتشبرآب دکترای زبان و ادبیات روسی را گرفت و به ایران برگشت. او در کنار ترجمه و پژوهش، تدریس مترجمی، زبان و ادبیات روسی را در موسسههای آزاد و انجمنهای فرهنگی و ادبی شروع کرد.
به گفتهی منتقدها، زبان و کارِ حمیدرضا آتشبرآب در ترجمه آثار روسی و انگلیسی روان، دقیق، معتبر و در عین حال نزدیک به فضایِ متنِ اصلی است. از نظر آقای مترجم، ترجمه هنری است که در آن علاوه بر تسلط به زبان مبدا و زبان مقصد به شناخت لازم و کافی از فرهنگ، تاریخ و مردمِ هر دو زبان نیازمند است.
او معتقد است که ترجمه از زبانهای میانجی، مثل ترجمههای آثار نویسندگان روس از زبانِ انگلیسی به فارسی که در دهههای قبل بازار را پر کرده بود، روی مخاطب و فضای ادبیِ کشور تاثیر منفی میگذارد و باعث کجفهمی و عقبماندگی از ادبیات جهان میشود. پیشنهاد او برای حل این مشکل، تشکیل اتاقهای فکرِ ترجمه برای همه زبانها است.
کتابهایی که با ترجمه حمیدرضا آتشبرآب چاپ شدهاند
به سلامتی خانمها؛ ۱۰۰ داستان کوتاه ترجمه نشده از آنتون چخوف؛نشر آهنگِ دیگر؛ ۱۳۸۳
آقایی از سانفرانسیسکو؛ به همراه ۴۵ داستان دیگر از ایوان بونین؛ برندهی جایزه ی نوبل ۱۹۳۳؛ نشر نی، ۱۳۸۴
زائر افسون شده، داستان بلندی از نیکالای لِسکوف همراه مقالهای از والتر بنیامین دربارهی نویسنده، نشر ماهی، ۱۳۸۴
سوارکار مفرغی؛ آلکساندر پوشکین؛ نشر هرمس، ۱۳۸۵
عصر طلایی و عصر نقرهای شعر روس؛ تحقیق، گردآوری و ترجمهی گزیدههایی از ۲ قرن شعر روس و بیوگرافی شاعران و معرفی مکاتب ادبی؛ نشر نی
هنرمند چهره پرداز؛ داستان بلندی از نیکالای لِسکوف؛ نشر هرمس
در مایههای ایرانی؛ سرگی یسنین؛ نشر هرمس
دختر سروان؛ الکساندر پوشکین؛ نشر هرمس
قمارباز؛ فئودور داستایوفسکی؛ انتشارات علمی و فرهنگی
ناشناس؛ فئودور داستایوفسکی؛ نشر هرمس
یادداشتهای زیرزمینی؛ فئودور داستایوفسکی؛ انتشارات علمی و فرهنگی
جنایت و مکافات؛ فئودور داستایوفسکی؛ انتشارات علمی و فرهنگی
همسر و نقد همسر؛ آنتوان چخوف؛ انتشارات علمی و فرهنگی
یادداشتهای شیطان؛ لیانید آدرییف؛ انتشارات علمی و فرهنگی
النگوی یاقوت؛ الکساندر کوپرین؛ نشر هرمس
مرگ ایون ایلیچ؛ لف تولستوی؛ نشر هرمس
گل قرمز؛ فسی والود گارشین؛ نشر هرمس
داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند؛ لیانید آدرییف؛ نشر هرمس
مرشد و مارگاریتا؛ میخائیل بولگاف؛ نشر پارسه
دختری به نام نل؛ چارلز دیکنز؛ انتشارات علمی و فرهنگی