«دومین نشان مردی» قصه تفاوت بین نسلهاست. تفاوت در ارتباط برقرار کردن، عاشق شدن و تشکیل زندگی اما در عین حال نتیجه یکسان. صدقی این تفاوت را در زندگی یک پدر و پسر به داستان آورده است. از نوع ازدواج نیمه سنتی پدر تا عاشقی مدرن پسر. قصه از زبان حامد، پسر داستان، که دانشجوی دکتراست روایت میشود و در طول آن خاطراتی از زبان پدر، مادر یا سایر شخصیتها روایت میشود. ظاهرا موضوع حول پایان نامه نویسی پدر و پسری ست که هر دو در دانشگاه یکسان مشغول تحصیلند در دو مقطع متفاوت و چالش های دو نسل در روش تحصیل، اما در واقع حامد در این میانه دنبال کشف است، کشف رازی در رفتار عجیب پدرش بعد از دیدن عکس خانوادگی روی دیوار. محیط داستان گاهی در دانشگاه و گاهی در خانه میگذرد. شخصیتها، همین آدمهای معمولی دور و بر خودمان هستند. همین آدمها که اکثرمان تجربه برخورد با آنها را داشته و داریم. از پدر حامد گرفته که بازنشسته است و ناگهان هوس تحصیل تکمیلی کرده تا دوست صمیمی اش آقای عطاری و دیالوگ هایی که بینشان جاری است.
صدقی خودش را به عنوان نویسنده طنز معرفی کرده است. او در کتابهای دیگرش، مخصوصا سری آبنباتها توانسته این تواناییاش را ثابت کند؛ طنزی مودبانه، غیر زننده و برخاسته از متن زندگی. طنزی که احتمالا برای مخاطب تداعی کنندهی خاطرهای از زندگی خود یا اطرافیانش است و لبخند روی لبش معمولا از همذات پنداری عمیق آن اتفاق وشخصیت ها و داستانهای صدقی است.
در این ایامی که کتاب با چاشنی یا درونمایه طنز کم است و طنز اساسا از شکل فاخر آن به لودگی شبیه شده است، صدقی حرفی برای زدن دارد. به شرطی که بتواند کمی از یکنواختی روند داستان هایش بکاهد شاید بتوان گفت جزء نویسنده های برجسته این حوزه قلمداد خواهد شد.
نقطه اوج «دومین نشان مردی» در صفحات آخر کتاب است. زمانی که همه چیز لو رفته و احتمالا مخاطب تمام حدسهایش را زده است. نه غافلگیری در کار است و نه هیجان. حتی به ظاهر معماها و تعلیقهای بین فصول هم نتوانسته اوج و فرودی به رمان بدهد. رمان خطی پیش میرود و خطی به پایان میرسد. اما شخصیتها درست سر جای خودشان قرار گرفتهاند، واقعی جلوه میکنند و روان نویسی و یکدستی قلم نویسنده، راحت خوانی و دوری از جملات سخت، عناصر پیشبرنده و برگ برندهی صدقی در داستان است. دومین نشان مردی پرحرفی ندارد، اما بعضی توضیحات بود و نبودشان در روند داستان موثر نیست و احتمالا این موضوع رمان را کمی کسلکننده کند. ارتباط بین نام رمان و روند قصه به مرور از بین میرود. شاید عادت انتخاب زنجیرهوار اسم رمانهای قبلی صدقی منجر به تصمیم او برای انتخاب چنین اسمی شده است: آبنبات هل دار، آبنبات پستهای، آبنبات دارچینی و آخرین نشان مردی، دومین نشان مردی.
طراحی جلد کتاب مثل محتوا و متن آن ساده و بی پیچیدگی است. تمام نماد های روی جلد بعد از خواندن آن برای مخاطب روشن و واضح تر می شود و هر کدام را به موضوع داستان مرتبط میکند.
تیترواره های قرمز رنگ در طی رمان آن را جذاب کرده و گاهی به زیبایی طنز و متن افزوده است اما انتخاب رنگ قرمز و برگ های کاهی کتاب شاید کمی چشم را خسته کند. نقاشی های ریسه و چراغ داخل کتاب بجای افزودن به طنز کتاب کمی آن را به کتاب های کودکانه و نوجوان نزدیک کرده است.
دومین نشان مردی بیشتر شبیه سریالهای طنز صدا و سیماست؛ قرار است مدتی سرگرمت کند و انتهایش هم با عروسی و شادی به پایان برسد. البته عبارت انتهایی کتاب از زبان نویسنده گویای این است که خود صدقی هم چنین تصمیمی داشته است با نوشتن: «عشق پاک و دیرینتان جاودان».
صدقی با اینکه در تعلیق و کشش رمان چندان موفق نبوده اما در احترام به مخاطب و جذب آن موفق شده است. مخاطب رمان صدقی همین خود ما هستیم بدون پوستههای عجیب و غریب و نقابهای شکیل.
مهدیه جاهد، قفسه کتاب