میگویند خانم پرل باک، نویسنده آمریکایی برنده جایزه نوبل در چین به «سایژنژو» معروف است. خیلی دوست داشتم بدانم معنای این اسم چیست چون بعد از خواندن خاک خوب و آشنایی با دختری به نام شکوفه گلابی انتظار داشتم معنای اسم نویسنده هم چیزی شبیه همین باشد.
حالا اصلا چرا یک نویسنده آمریکایی باید اسم چینی داشته باشد؟ خانم پرل باک فرزند یک مبلغ مذهبی بوده و حدود 40سال در چین زندگی کرده است. داستانهایش هم در همان سرزمین میگذرد.
خاک خوب قصه زندگی «ونگلانگ» است؛ زارع فقیری که در یک دهکده زندگی میکند و همه چیزش از خاک است. دیوارهای خانهاش را با خشتی ساخته بود که خاکش را از زمین مزرعه خودش کنده و سقفش از پوشالی که باز هم از مزرعه خودش بهدست آمده. زمین و خاک همه چیز ونگلانگ است. حتی اگر او بمیرد این زمین است که باقی میماند.
در آغاز داستان، نویسنده جزئیاتی حیرتانگیز نشانمان میدهد؛ لحظه کارکردن روی زمین، حرکات بدن هنگام شخمزدن و لباسهایی خیس از عرق که به تن چسبیده. همه چیز در آرامش فرورفته و نظم طبیعت حرفاول را میزند اما موقع خواندن شما منتظر آن ضربهای هستید که همه چیز را بهم بریزد. این ضربه را هم طبیعت وارد میکند.
در طول داستان زندگی این آدمها چنان با محیط آمیخته است که خوشی و ناخوشیشان را زمین و آسمان معین میکند. بارش باران یا خشکسالی، سیل و خرابی یا زمینهایی پربار. در کشور اتفاقاتی میافتد، جنگ میشود، انقلاب رخ میدهد اما برای ونگلانگ فقط زمین اهمیت دارد. همه دردهایش را شفا پیدا میکند. فقط کافی است در شیارهای زمینش دراز بکشد و پاهایش رطوبت این خاک تازه شخمزده را حس کند.
همین طبیعت است که ونگلانگ را فقیر میکند، بسیار فقیر. او مجبور به کارهایی میشود که دوست ندارد اما هیچچیز ثابت باقی نمیماند. وقتی میخواهد دخترش را به کنیزی بفروشد، کسی به او وعده میدهد: وقتی ثروتمندان ثروتمندتر شوند و فقیران فقیرتر، همه چیز تغییر خواهد کرد و این اتفاق مثل یک چرخه بیپایان ادامه دارد.
اگر عناوین و جایزههای کتاب برایتان مهم است باید بگویم خاک خوب برنده جایزه پولیتزر هم شده. این کتاب روایتی است از زندگی با همه سختیها، دل بستنها، مرگ و جدایی، فقر و گرسنگی و البته ثروت و نعمت فراوان. پشت همه این اتفاقات فرهنگ بومی و سنتی چین است که جریان دارد؛ خدایانی نشسته در معابد که به کار طبیعت نظارت میکنند و البته گاهی هم حسادت.
زهرا راستگویی
قفسه کتاب