حسین قسامی قرار است در آخرین اثرش که راهی بازار شده، مخاطب را وارد یک کلاف پر معما کند و پس از ورود، مخاطب باید به همراه سوژه راهی برای خروج از داستان بیابند. نام شخصیت اصلی قصه آرمان نجات است و شاید این نامگذاری از خود پردازش شخصیت آمده باشد؛ چون در سیر قصه ما فردی آرمانی را میبینیم که در پی راه نجات و رستگاری درحرکت است. آرمانی که در بین شلوغیهای دنیا و ذهنش مفقود شده. آرمانی نامرئی که شخصیت در یک حیرانی و اضطرار همواره در پی او در تکاپو است و از قبل این تکاپو با زنجیرهای از وقایع غیرمترقبه و پیچیده درگیر میشود و حال باید دید که آرمان نجات برای برونرفت از این ماجرا چه تدبیری را به کار میبندد.
مبدأ قصه تصویری ترسناک از مرگ است، مرگی به علت نابرابری. بشر بیپناه که در معرض جنایات و جنگطلبی بیوقفۀ بنیادگرایان قرارگرفته است. هیولاهایی که در عوض طلب پدریشان، خود را برای سربریدن و سیاهبخت کردن یکمشت انسان بیدفاع محق میدانند. تصویر آن مرد عراقی که در این معرکه کشته شده، تمام فضای ذهن آرمان را پرکرده است، حتی محبوب قلبش از او طلب میکند که بیخیال آن اتفاق بشود و به وضع فعلیشان بپردازد اما او باز عجز خود را در برابر حذف آن تصویر حس میکند. تا یادم نرفته همینجا تکلیف این شخصیت را هم روشن کنم؛ پریچهر محبوب قلب آرمان است و همواره در طول داستان یا بهصورت معنوی و یا بهصورت فیزیکی در کنار شخصیت اصلی داستان حضور دارد.
در این میان وقایع مختلفی التهاب فکری آرمان را به طور فزایندهای بالا میبرند. اول که ساعتش گم میشود و بعد هم پریچهر…. . او همهجا را در پی او زیرورو میکند اما اثری یافت نمیشود و درنهایت باروبندیلش را برای سفری میبندد تا بلکه نشانهای از محبوبش پیدا کند. این سفر علاوه بر دلیل ظاهریای که دارد، عاملی میشود برای اینکه آرمان نسبت به خودش و ماهیتش بازبینی مجددی داشته باشد و ازاینجهت ذهن مخاطب را درگیر لایهای نهانیتر نیز میکند.
اصلاً «موصل، بدون پریچهر» جزو آثار چندلایهای است. در لایۀ اول همانطور که پیشتر گفته شد، مخاطب با یک قصۀ و فراز و نشیبهای وقایع روبهرو است. اما هر چه به سطوح زیرین اثر وارد میشویم، بحث فرای قصه میرود. در لایههای عمیقتر ما شاهد یک سیروسلوک انسانی هستیم، بشری که در دنیای مدرن نمیتوان ابعاد وجودیاش را در نسبت با دنیا شناسایی کند. عمیقتر که میشویم باب بحثهای فلسفی و هستیشناسی باز میشود. وقتی خودشناسی به سرانجام میرسد، حال این انسان است که خود را در قبال وظایف اجتماعی و فردی میبیند. این پرسش در این قسمت پررنگ میشود، وظیفۀ بشر مدرن در دنیا، بخصوص در میان خاورمیانه و بحرانهای سیاسی و نظامیاش چیست؟
انسانی که در میان تمام این بحرانها و تنشهای ایدئولوژیکی، خود و هستیاش را فراموش کرده و در یک سردرگمی محض زندگی میکند و حال «موصل، بدون پریچهر» قرار است به روایت چنین انسانی بپردازد.