تاریخی که «سرآغازها» روایت میکند با تمام آن چیزهایی که پشت نیمکت مدرسه میشنیدیم فرق میکند. چراکه تاریخ مدرسه هیچ ثمری جز خواب روی نیمکت و ماندن رد میز روی پیشانی نداشت و تاریخ این کتاب بیشتر از اینکه یک تاریخ باشد، رمانی است با جذابیتهای داستانی. رمانی که این بار بهجای انسان بار شخصیت اصلی بودن را کره زمین به دوش میکشد و میخواهد راوی این موضوع باشد: «چگونه سیارۀ زمین قهرمان اصلی شکل دادن به داستان بشر بوده است؟» همچنین در کنار این ماجرای اصلی، قصههای جذابی در مورد درختان، ادویه، میوه، طلا و نقره، چهارپایان، یخ، کوه، بیابان، اقیانوسها، معادن، جنگها و سیاست، نفت، اقتصاد و تجارت، تحرک قارهها، معماری، ادیان، انرژی، آبوخاک، بادها و بارانها، بیماریها، فلزات، رودخانهها، جزایر و… میشنویم. قضیه آنجایی جالب میشود که بهطور متعدد نام ایران در بین سطور این کتاب به چشم میخورند و بعضاً اطلاعات بکری در مورد شهرهای مختلف کشورمان میشنویم. البته همۀ آنچه که در این خطوط خواندید با یک خط روایی منطقی و تاریخی به هم متصل شدند و اینگونه نیست که یک گونی اطلاعات بیخط و ربط مواجه باشیم.
طبعاً نوشتن در مورد چنین موضوعاتی با استفاده از یک علم ممکن نیست و به همین دلیل دارتنل تلاش کرده با اتخاذ رویکردی میانرشتهای ابعاد مختلف موضوعش را بهصورت جزئی و دقیق بررسی کند و برای تألیف اثر علومی مثل جغرافیا، زمینشناسی، هواشناسی، اقیانوسشناسی، جانورشناسی، گیاهشناسی، باستانشناسی، زیستشناسی، اخترشناسی یا نجوم، و تاریخ سیاسی به کمک نویسنده آمدهاند.
خب احتمالاً با این چیزی که تا الآن گفته شد به یک نتیجه ناخوشایند برسید. نویسنده از علوم متعدد استفاده کرده و تبع همین رویکرد اصطلاحات تخصصی لببهلب سطور کتاب را پرکردهاند و «سرآغازها» راستکار عموم مردم نیست! بله نتیجۀ درستی است ولی این مشکل با زیرکی مترجمان حلشده. افرادی که ترجمه کتاب را بر عهده داشتند تلاش کردند تا تمام این اصطلاحات سخت و سنگین را در پاورقی توضیح بدهند و ابهامات را برای مخاطب غیرتخصصی برطرف کنند و ازاینجهت خود پاورقی این کتاب میتواند یک دانشنامۀ علمی بهحساب بیاید.
البته غیر از جنبۀ علمی، جنبۀ تاریخی نیز به کار اضافهشده و ما شاهد داستانهای تاریخی مهم و جالبی در موضوعات مختلف هستیم و همین جذابیت کتاب را دوچندان میکند.
«کلمب اولین کسی نبود که گفت با کشتیرانی به سوی غرب میتوان به هند رسید. و شواهد نشان میداد که یک چیزی در افق آبی نهفته است. در گزارشهای مربوط به جزایر اقیانوس اطلس مسطور است که آبآوردهایی از جانب غرب بدانجاها میآمده است: تنۀ درختان، قایقها، و اجساد مردمانی که به لحاظ ظاهری اروپایی یا آفریقایی نبودند. به منظور کسب حمایت مالی برای سفرش، کلمب ناگزیر بود حامیان بالقوهاش را متقاعد کند که پیشنهادش دستیافتنی است. اما پیش از آنکه بار سفر بندند، چگونه باید فاصلۀ لبۀ غربی اروپا را تا هند یا چین تخمین میزدند؟ چارۀ کار این بود که محیط جهان را محاسبه، و سپس فاصلۀ زمینی اروپا را تا شرق از آن منها کنند: پهنای تقریبی اوراسیا به واسطۀ مسافران جادۀ ابریشم شناخته شده بود. مسئله این بود که از این محاسبات فاصلۀ اقیانوسی 19000 کیلومتری، در جهت غرب، یا به عبارتی چهار ماه کشتیرانی در جهت بادهای موافق به دست میآمد. چنین سفری در آن زمان یکسره ناممکن بود. کشتیها امکان آن را نداشتند که غذا و آب پاک را بهسادگی و به اندازۀ کافی حمل کنند تا خدمۀ خود را به مدتی طولانی و بیآنکه در خشکی لنگر اندازند، در دریاهای آزاد زنده نگه دارند. کلمب دلسرد نشد، به آن نوع تردستیهایی توسل جست که هر مؤمن سرسختی که مجذوب قدرت عقاید خودش است، بدانها تمسک میجوید. اعداد را جعل کرد. او بالاترین تخمین وسعت اوراسیا و کمترین رقم محاسبهشده دربارۀ محیط کرۀ زمین را که در آن زمان مطرح بود، اختیار کرد تا مسافت دریایی را به سوی غرب بسیار کمتر جلوه دهد…»